وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

چاپ آگهی های:دولتی،تبلیغاتی ،ثبتی،دادگستری،مفقودی،مزایده و مناقصه،پیام های تبریک،تقدیروتشکر،تسلیت،عکس دانش آموزان ممتاز و غیره در نشریه ندای ملکان و سایر روزنامه های سراسری و کثیرالانتشار (با قیمت مناسب و در عرض 48 ساعت)پذیرفته می شود.

توجه: نشریه ندای ملکان هر دو هفته یکبار به همراه آخرین اخبار و رویدادهای منطقه،در تیراژ بالا و در صفحات رنگی و سیاه و سفید منتشر و در ادارات دولتی،شعب بانک ها،مدارس،نماز جمعه،جلسات و مراسمات دولتی،کتاب فروشی ها و سطح بازار شهر ملکان به طور رایگان توزیع می گردد و بهترین،گسترده ترین و ارزان ترین وسیله برای تبلیغ محل کسب و کار اصناف محترم شهر ملکان و سایر شهرهای همجوار(مراغه،میاندوآب،بناب،بوکان،مهاباد،عجب شیر و غیره)می باشد!

--------------------------------------------

دفتر مرکزی:ملکان/خیابان امام(ره)/جنب داروخانه دکتر نیری
تلفن: 37826118

شعبه 2:ملکان - خیابان معلم - روبروی شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان - کیوسک مطبوعاتی ندای ملکان
تلفن: 37827752

شماره های تماس و فضای مجازی:09144213777 - 09380597600

ایمیل: einaloumalekan@yahoo.com

لینک کانال پایگاه خبری اخبار ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@


آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

خطبه عقدی که داماد و عاقد و شاهد هر سه شهید شدند

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ
شناسه خبر: 267000 منتشر شده در مورخ: 1393/12/25 ساعت: 11:17 گروه: استان آذربایجان شرقی  
 
«ستاره بدر» به روایت همسر؛

خطبه عقدی که داماد و عاقد و شاهد هر سه شهید شدند

خطبه عقدی که داماد و عاقد و شاهد هر سه شهید شدند

دل بچه ها به آن قبر دلخوش است و و دل من به خاطراتش. به عکس‌های آلبومش. عکس سر عقد. همان که عاقد شهید است، داماد شهید است، شاهدهای عقد هم شهیدند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا،به نقل از زیتون؛ ۲۵ اسفند سالروز شهادت ستاره بدر شهید علی تجلایی است.مجموعه خاطرات همسر شهید،خانم انسیه عبدالعلی زاده در بیست و دومین جلد کتاب ک  نیمه پنهان چاپ شده است. در قسمتهایی از این کتاب همسر شهید آورده است:

 

**پرسیدم:‌«علی تو خوش‌بختی؟» گفت: راستش رو بگم؟ گفتم: خب پس جواب مشخص شد. گفت ناراحت نمی‌شی؟ گفتم معلوم شد دیگه. گفت: در مقایسه با مردهای دیگه خیلی خوشبختم اما اگه منظورت اون خوش‌بختی ایده‌آله، خوب اون  خوشبختی فقط با شهادت به دست می‌آد. دعا کن به اون خوش بختی برسم.

 

شهید تجلایی

شهید تجلایی به همراه همسر خود

**از طرف بچه‌های گروه تفحص تماس گرفتند. بار اول نبود که زنگ می‌زدند. قبلا هم چند بار زنگ زده بودند که حاج خانوم اجازه بدهید برویم دنبال جنازه علی. من هم قسمشان داده بودم که شما را به خدا این کار را نکنید. می‌دانستم و یقین داشتم که طاقت ندارم جنازه علی را ببینم. علی زیبا بود. از صورتش معصومیت می‌بارید. همیشه لبخند گوشه لبش بود. نمی‌خواستم جور دیگری ببینمش. مخصوصا وقتی یادم می‌افتاد با همان شلوار کهنه و پاره پاره سوسنگرد شهید شده بود، دلم آتش می‌گرفت.....گفتم من این طوری راحت‌ترم که علی همان جا توی جنوب بماند... گفتم حاج آقا پروین قدس. نه تور و خدا. گفت: نه حاج خانم با بچه‌ها تصمیم گرفتیم برای علی آقا قبر درست کنیم. خواستیم نظرتون رو بپرسیم. تا این را گفت زدم زیر گریه. گریه نمی‌گذاشت حرفم را بزنم. فکر کرد ناراحت شدم. عذرخواهی کرد، گفت: باشه حاج‌خانوم. گفتم: نه، اشک شوقه!

 

گفت: یه جایی را انتخاب کردیم که درست پایین قبر شهدای گمنامه. هر کس بخواهد قبر علی رو ببینه، باید اول از کنار اون قبرها رد بشه. با اینکه این قبر خالی است اما بچه ها می‌روند کنارش نماز و دعای توسل می‌خوانند... می‌گویند چه کار دارید؟ ما به این قبر دلخوشیم. دل بچه ها به آن قبر دلخوش است و  و دل من به خاطراتش. به عکس‌های آلبومش. عکس سر عقد. همان که عاقد شهید است، داماد شهید است، شاهدهای عقد هم شهیدند.

 

شهید تجلایی

خطبه عقد شهید تجلایی که توسط شهید مدنی خوانده شد

**مدتها رفته بود منطقه و من سراغی از او نداشتم وقتی برگشت کلی گلایه کردم گفت: « قول دادیم که به هم تذکر بدهیم. تذکر بدم ناراحت نمی‌شی؟» گفتم: «نه.» گفت: «مشکلِ تو جنوب یا کردستانِ من نیست. مشکلت اینه که از خدا خیلی دور شدی. وقتی با تو ازدواج کردم، برای خودت برنامه داشتی. بعد از نماز صبح، دعا می‌خوندی، آرامش می‌گرفتی. ظهر قرآن می‌خوندی. شب صحیفه دستت بود. منم خیلی به خودم می‌بالیدم که همچین همسری دارم. الان بعد از نماز، سریع چادرت رو می‌اندازی زمین و می‌دویی آشپزخونه.» گفتم «می‌خوام منتظر نباشی، اذیت نشی، گرسنه نمونی.» گفت: «من حاضرم غذا نخورم، حاضرم یک ساعت دیرتر بخورم، ولی تو همون روحیه رو داشته باشی. نسیبه اگه بیشتر به خدا نزدیک شی، اینقدر غمگین نمی‌شی. دیگه برات فرق نمی‌کنه من جنوبم یا کردستان و غرب.»

 

شهید علی تجلایی به عنوان نماد مقاومت در روزهای محاصره سوسنگرد شناخته می‌شود. او از فرماندهان سپاه اسلام در دهلاویه و سوسنگرد هم بود. این شهید ۵ مردادماه ۱۳۳۸ در تبریز به دنیا آمد و در ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ در شرق دجله در جریان عملیات بدر به شهادت رسید. وی مسئول اطلاعات قرارگاه خاتم الانبیا(ص) بود.

انتهای پیام/گ

۹۳/۱۲/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
سیاوش عینالو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی