طنز: اصطلاحات تازه هسته ای، از دبه گرفتن تا بالکن و اسب مسابقه!
دبه:
مسافر: آقای راننده! قرار نبود شما « دبه» دربیاورید و کولر ماشین را روشن نکنید و کریاه ها را این همه گران حساب کنید؟
راننده تاکسی: مگه چیه؟ شما وقتی دو سه تا دبه آوردید گذاشتید جعبه عقب ماشین، ما چیزی گفتیم؟ این دبه به اون دبه! تازه می دونید قیمت دبه در این یکی دو ماه چقدر رفته بالا؟ کرایه اش هم رفته بالا جانم. شما هستید که دبه می آورید و می برید اما سر کرایه دبه درمی آورد!
فکت شیت:
طرف اول دعوا: به ماشین من می زنی؟ فکت را طوری می یارم پایین.که تو شیت یک شهرک هم نتوانند جمعش کنند.
طرف دوم دعوا: برو سرو کوچه داد بزن. منو تهدید می کنی؟ یادت باشه، راننده پیکان را تهدید نکنی! دوران مذاکره است نه دوران امتیاز گیری و سهم خواهی. اگر لازم هم باشه گزاره برگ ات را می فرستم راهنمایی تا حالت جا بیاد!
بالکن:
مامور فنی شهرداری: آقا شما تخلف ساختمانی دارد. بالکن درست کردید. و این از نظر شهرسازی سیاسی تخلف محسوب می شود.
صاحب ساختمان: آقا مگه چیه؟ یک بالکن که ارزش این حرفها را نداره.
مامور فنی شهرداری: نه ، شما می خواهید از طریق این بالکن به مذاکرات دامن زده و با خبرنگاران مصاحبه کنید تازه از کجا معلوم که از این بالکن، علیه شهراری حر ف نزنید. می دانید که، از زمان مذاکرات هسته ای ارزش بالکن به شدت رفته بالا و عوارض شهرداری اش هم چند برابر شده. بالکن حالا فقط محل جمع کردن اسباب اضافی خانه، یا محل درست کردن منقل کباب و و خشک کردن لباس نیست که! یک بحث کاملا تخصصی و سیاسی و فنی هسته ای است. شما می خواهید از این موضوع به همین سادگی چشم پوشی کنیم؟ نمی شود جانم.
اسب مسابقه را عوض کردن:
طرف دو روز نیست مدیر شده حالا داره از ماشینش گرفته تا رنگ لباس و نمای ساختمان و مدل مو و ماشینش را عوض می کنه. طرف که سابقه مدیریتی چندانی نداشته فوقش حکم مشاوره اینجا و اونجا را داشته و فعالیت در گروه های زیست محیطی، اما حالا برای خودش دفتر و دستکی به هم زده. اگر تا دیروز کسی برایش تره خرد نمی کرد اما حالا به لطف برخی رانت ها، عنوان مدیر و معاون داره ،کت و شلوار میلیونی می پوشه و با فیس و افاده از سوابق نداشته اش در جلسه کارکنان صحبت می کنه. طرف از پراید پیاده نشده حالا راننده شخصی داره. دیروز تو انتخابات پنج هزار تا رای بیشتر نداشت اما از حالا می خواهد برای دور بعدی خیز برداره و صد هزارتا رای جمع کنه. اینجوری می شه که طرف با پول و امکانات بیت المال داره اسب مسابقه را عوض می کنه …
دلواپسان هسته ای:
زن همسایه: شهین جون! من خیلی دلواپس این شوهرم هستم. فکر می کنم داره پیراهنش دو تا میشه. دیروز با اینکه مسابقات والیبال جهانی را تلویزیون نشان می داد اما قید تماشای مسابقه را زد و رفت تو اتاق خودش و با موبایل خودش و با تلگرام و وایبر و … مشغول شد. تازه، این روزها زیاد از دکل و نفت و دریا صحبت می کنه! نمی دانم این حرف ها را از کجا یاد گرفته. تا حالا که پاک دست بود اما می ترسم اگر بره تو کار نفت، دستش نفتی بشه و پاکدستی هم یادش بره! می گی چی کار کنم؟ دلواپس اش نباشم؟!
تهدید نکن!
این یکی را حتما تو شبکه های اجتماعی زیاد خوانده اید اما تکرار آن خالی از لطف نیست:
پدر به پسرش می گه: پسر! اگر ناهارت را نخوری از پارک و شهربازی خبری نیست ها!
پسر با نگاهی ظریف و خیالی تخت و روان! به پدرش می گوید: باباجان! یادت باشه! هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکن!