روایت اعتماد از حاشیه های نشست احمدی نژادی ها
فرد ناشناس لباس شخصی که ظاهرا از برگزارکنندگان مراسم بود همچنان با اصرار بر برخورد فیزیکی تلاش میکرد وارد درگیری شوم. گفتم باید ادب یادتان بدهند. با دست به سینهام کوبید و گفت برو... گفتم «کی به تو اجازه داده با من اینطور حرف بزنی؟» نمیدانم چرا علاقهای به صحبت کردن محترمانه ندارد. باز با فشار دست و ضربه زدن به من میگوید: هر کی هستم به خودم مربوطه. من همه کارهام اینجا. سراغ همان جوان سیوچند ساله که در ورودی ساختمان مشغول بود رفتم. پرسیدم این دوستمان که مشغول فحاشی و کتک زدن من است چه سمتی دارد؟ یک لحظه جا خورد. انگار که درست نشنیده، پرسید: شما را میزند؟ برایش توضیح دادم که خبرنگار روزنامه اعتماد هستم؛ اما اسم خبرنگار را که شنید نوع رفتارش تغییر کرد. نوبت توهین کردن او رسید. گفت آقای حسینی رفت شما هم برو. برخوردش دیگرمحترمانه نبود. «میروی یا بگویم حفاظت بندازدت بیرون؟» ما نه در ملک شخصی احمدینژاد هستیم نه در محلی تحت تملک حامیانش. به همین دلیل اعتراض کردم که نمیتواند من را بیرون بیندازد. دستم را محکمتر پیچاند، با قلدری گفت: میتوانم. وقتی خواستم هویتش را روشن کند تا بدانم چه کسی است با شیوه خاصی که به گوشم آشناست میگوید: «حالا روشن میشود.» فرد هتاک را پیدا کردم. چند قدمی به سمتم آمد درست چند سانتیمتری صورتم داد زد برو اونور، جلو من نایست. دوباره از دستانش کمک میگیرد. من همچنان اصرار دارم بدون کمک دست، حرفم را منتقل کنم اما او داد میزند: «من همه کارهام. برو اونور بابا!» گفتم: گذشت آن زمانی که هر کاری میخواستید میکردید. مرد جوان میگوید: نخیر. نگذشته.
ظهر نشده خبر صحبتهای احمدینژاد منتشر میشود: گفته است ما اهل دعوا و فحاشی نیستیم....
<