روایت زندگی ۴ دختر دم بخت با مادری تنها
دخترها همه در سن ازدواج و ۲ دخترت هم عقد کرده اند! تصورش سخت است اما در این بین خانه هم اجاره ای باشد و باید بزودی آن را تخلیه کنید و متاسفانه مادربزرگ هم به دلیل بیماری روی تخت فلزی خانه نیازمند مراقبت است!
این داستان تلخ واقعیت دارد. خانه قدیمی و اجاره ای در گوشه ای از جنوبی ترین منطقه تهران تنها سرپناه یک خانواده ۹ نفره است.
خانواده ای که سرپرست آن به دلیلی در زندان بوده و تنها مرد خانواده پسرک بازیگوش ۱۲ ساله ای است که حالا درس و مدرسه را هم رها کرده! وقتی هم می گوییم چرا؟ پاسخ می دهد: «می خواهم کار کنم!»
مثل همیشه با کمک خبرنگاران سبد ارزاقی تهیه کردیم تا دست خالی نباشیم. البته پیدا کردن آدرس خانه سخت بود و تصور نمی کردیم در انتهای آن کوچه اصلا خانه ای باشد. تا اینکه بالاخره خود مریم خانم مادر خانواده به استقبال ما آمد. ماجرای حضور ما هم شاید شنیدنی باشد.
جشن گلریزان انجمن حمایت زندانیان مرکز در ماه رمضان امسال تعداد زیادی از خانواده زندانیان از خبرنگار مهر خواستند تا از وضعیت زندگی آنها هم گزارش تهیه کند و یکی از این خانواده ها مریم خانم بود.
دخترش می گفت: مادرم یک بار تماس گرفت شما پاسخ ندادید و گفت: خبرنگار هم نمی تواند برای ما کاری کند و همه دنبال کار خودشان هستند. من هر روز برای شما پیامک می زدم که ما را فراموش نکنید و حتما برای گزارش تشریف بیاورید تا اینکه یک روز پاسخ دادید، امروز می آیم.
نمای بیرونی خانه نشان می داد اوضاع خوبی ندارد. دیوارها ۲۰ سالی بود که رنگ نشده و سقف خانه هم نمناک بود.
لامپ ۱۰۰ قدیمی، کابینت های زنگ زده آشپزخانه، یخچال کوچک، پرده توری بجای در دستشویی، برچسب های فانتزی دخترانه روی دیوار، روفرشی قدیمی که آبروی فرش پوسیده را نگه می داشت و دراور چوبی خسته با آینه ای تار نظرت را جلب می کند.
خانه بالا و پایین نداشت و هرجا می توانستید جلوس کنید! ابتدا دخترها خجالت می کشیدند کنار مادر باشند اما با اصرار ما همگی آمدند تا در روایت داستان زندگی مادر شریک شوند.
همه دختران من!
از دخترها سوال کردیم، مادر گفت: سمیرا ۳۲ سال دارد و ازدواج کرده و سهیلا هم ۳۱ ساله است که فعلا در یک کارخانه تولید دستمال کاغذی با حقوق ۷۰۰ هزار تومان کار می کند.
الناز دختر سومم ۳۰ ساله است که عقد کرده و قرار است با دختر کوچکم زهرا که ۲۱ سال دارد برای فروشندگی در مغازه بروند. یک دختر دیگر هم دارم که نسیم است و ۲۷ سال دارد که به زودی مراسم عروسی آنها برگزار می شود. تنها پسرم هم امیرعلی ۱۲ ساله است.
آقای خبرنگار روزگار ما سخت است...
مریم خانم می گفت: همسرم چند سالی است در زندان به سر می برد و به دلیلی باید ۸۰ میلیون تومان تاوان بپردازد و شاکی پرونده هم برایش اهمیت ندارد. روزگار ما سخت است... و سخت تر اینکه دو داماد دارم که هنوز عروسشان را به خانه نبرده اند اما هزینه زندگی ما را می پردازند. سخت است چون امیرعلی می گوید نمی خواهم دیگر درس بخوانم و گاهی بدون اجازه ما دستفروشی می کند. آقای خبرنگار روزگار ما سخت است چرا که نیمی از صورت نسیم که به زودی عروس می شود فلج شده و راهی برای درمان نداریم. مادرم هم به دلیل مشکل کمر عمل کرده و در خانه ما زندگی می کند. مسکن مهر ثبت نام کردیم و حالا می گویند باید ۱۵ میلیون تومان دیگر بدهید که نداریم!
وقتی «الناز» جهیزیه اش را به «نسیم» می دهد
کمی گریست تا شاید بتواند بدون بغض در مقابل دخترانش صحبت کند. از دخترها در مورد حال و روزشان سئوال کردیم. می گفتند: چند سالی است فامیل با ما رفت و آمد نمی کنند انگار کل خانواده زندانی مجرم هستند. ۱۵ میلیون تومان را چند سال با هزار مشکل تامین کردیم تا جهیزیه الناز را کامل کنیم اما حالا عروسی نسیم است و الناز جهیزیه اش را به نسیم داد تا به خانه بخت برود.
غیر از دامادها یارانه ها و مستمری ماهانه ۷۰ هزار تومانی کمیته امداد کمک خرج خانواده شده... با مزاح سئوال کردیم برنامه غذایی این هفته در آشپزخانه مامان چی بود؟ خندیدند و گفتند: آنقدر سیب زمینی آب پز و کوکو خوردیم فکر کنم رگی دیگر نمانده...
با اینکه تحت پوشش انجمن حمایت زندانیان مرکز هستند اما مستمری نمی گیرند. پول قبض برق هم ۵۰۰ هزار تومان آمده بود که به گفته مریم خانم: مامور برق وقتی دید اوضاع چگونه است فعلا به آنها برق موقتی داده...
زندگی در زادگاه هادی ساعی
نکته جالب این بود که خانه ای که آنها فعلا مستاجر آنجا هستند محل تولد قهرمان جهان هادی ساعی است که البته سال های قبل فروخته شده اما مریم خانم می گفت: برای هادی ساعی این خانه هنوز ارزش دارد و یکبار هم گفتیم به ما سر بزنید.
اخبار کوتاه از وضعیت خانواده
مادر دو هفته یکبار به ملاقات همسر به زندان بزرگ تهران می رود. دخترها همچنان دنبال کارند تا هزینه خانه تامین شود. اوضاع آشپزخانه و لوازم خانه هم خوب نیست. خانه هم در حال خراب شدن است و تنها ۶ میلیون تومان پول پیش دارند و باید ماهانه ۱۳۰ هزار تومان کرایه بدهند. از پذیرش خواستگار هم جلوگیری می شود چون پایش به خانه برسد پس می زند. جهیزیه هم فعلا موجود نیست. غذای روزانه سیب زمینی و پیاز و نان و سبزی در برخی مواقع گاهی برنج اضافه می شود. حالا ... شاید دست خدا این بار با نگاه خیرین گره گشای این خانواده شود.