وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

چاپ آگهی های:دولتی،تبلیغاتی ،ثبتی،دادگستری،مفقودی،مزایده و مناقصه،پیام های تبریک،تقدیروتشکر،تسلیت،عکس دانش آموزان ممتاز و غیره در نشریه ندای ملکان و سایر روزنامه های سراسری و کثیرالانتشار (با قیمت مناسب و در عرض 48 ساعت)پذیرفته می شود.

توجه: نشریه ندای ملکان هر دو هفته یکبار به همراه آخرین اخبار و رویدادهای منطقه،در تیراژ بالا و در صفحات رنگی و سیاه و سفید منتشر و در ادارات دولتی،شعب بانک ها،مدارس،نماز جمعه،جلسات و مراسمات دولتی،کتاب فروشی ها و سطح بازار شهر ملکان به طور رایگان توزیع می گردد و بهترین،گسترده ترین و ارزان ترین وسیله برای تبلیغ محل کسب و کار اصناف محترم شهر ملکان و سایر شهرهای همجوار(مراغه،میاندوآب،بناب،بوکان،مهاباد،عجب شیر و غیره)می باشد!

--------------------------------------------

دفتر مرکزی:ملکان/خیابان امام(ره)/جنب داروخانه دکتر نیری
تلفن: 37826118

شعبه 2:ملکان - خیابان معلم - روبروی شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان - کیوسک مطبوعاتی ندای ملکان
تلفن: 37827752

شماره های تماس و فضای مجازی:09144213777 - 09380597600

ایمیل: einaloumalekan@yahoo.com

لینک کانال پایگاه خبری اخبار ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@


آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

آذرقلم: هاشمی رفسنجانی به اندازه کافی برای مردم ایران و بیشتر روزنامه ها دارای ارزش خبری است. نه تنها خود او که ماجرای فرزندان او نیز برای همه مردم ایران بسیار جذاب و جالب است. روزنامه شرق در گفت و گوی مشروحی با فائزه هاشمی به بخشی از خاطرات دختر هاشمی رفسنجانی پرداخته است.:

در مجلس پنجم، آن‌قدر عقلانیت بود که به آقای مهاجرانی رأی داد

–   به‌ نظرم مجلس پنجم، بعد از مجلس اول، تا به امروز، شاید بهترین مجلس تاریخ جمهوری اسلامی بوده است. یکی از ویژگی‌های مجلس پنجم، اقلیت قوی آن مجلس بود که باعث می‌شد اکثریت نتواند هرکاری انجام دهد. ضمن اینکه در آن مجلس، عقلانیت هم نسبت به مجالس دیگر، بیشتر حاکم بود. در این مجلس آن‌قدر عقلانیت بود که به آقای مهاجرانی که به‌خوبی از خود دفاع کرد رأی داد. یعنی اکثریت افراد اصولگرای آن، دارای منطق و عقلانیت بودند و از قبل تصمیم خود را نگرفته بودند.

مجلس اگر استیضاح نکند می گویند : پس مجلس چه کاره است؟

–    بالاخره در هر مجلس باید یکی، دو تا استیضاح انجام شود! (باخنده). وگرنه پس بگویند مجلس چه کاره است؟!

 

روزی که به خاطر سوسک به محافظ بابا زنگ زدم!

–       در راه مجلس بودم. صبح خیلی عجله داشتم که زود برسم. باید به حدنصاب رسیده و دفاع می‌کردیم. با اینکه ما یک اقلیتی قوی بودیم، اما لب مرز بودیم. به یاد دارم در ماشینم یک سوسک پیدا شد. من تنها بودم و راننده! کنار خیابان ایستادم محافظ نداشتم. به محافظ بابا زنگ زدم که بیاید، یکی از نماینده‌ها به من زنگ می‌زند که کجایی؟ چرا نمی‌رسی؟ الان جلسه شروع می‌شود. من هم خجالت می‌کشیدم که بگویم کنار خیابان نشسته‌ام و منتظرم کسی بیاید و سوسک را بکشد. بالاخره یکی آمد، سوسک را کشت و من توانستم به مجلس بروم.

شلوار جین پوشیده بودم!

–   پس از توقیف روزنامه سلام ما هر شب خانوادگی به کوی می‌رفتیم. مردم زیادی آنجا جمع می‌شدند. دانشجوها بودند و توضیح می‌دادند و حوادث را بیان می‌کردند. یکی از درگیری‌های گروه‌های فشار با من هم، همان‌جا بود. یادم است هر بار که به کوی دانشگاه می‌رفتیم؛ جمعیتی از موافق و مخالف، جمع می‌شدند و بحث در می‌گرفت. یادم است گروه‌های فشار آن‌قدر عصبانی بودند که وقتی در ماشین نشستیم، آنها دور ماشین را گرفته بودند و می‌خواستند ماشین را بلند کنند. ماشین را تکان می‌دادند و حالت حمله داشتند. شرایطی بود که بچه‌های من از ترس زیر صندلی پنهان شده بودند. همه ترسیده بودند. یادم است یک‌بار که من رفتم، شلوار جین به پا داشتم. آنها اطراف من راه می‌رفتند، آن موقع حمله نمی‌کردند، فقط می‌گفتند که اگر زن من این را پوشیده بود او را می‌کشتم.

 

از قبر شاه بازدید کرده ام!

–     من یک سفر ورزشی به مصر داشتم. یک سمینار درباره زنان بود و من هم یکی از سخنرانان آن بودم. به هر جای دنیا که سفر کنید، بالاخره به آثار تاریخی هم سری می‌زنید؛ مثلا مزار مائو در میدان تیان‌آن‌من چین یا مزار لنین در میدان سرخ مسکو، همه را رفته‌ام یا معابد در نپال و هند و… آن وقت شاه و تاریخ خودمان را نبینیم؟ این به معنی ارزش‌گذاری نیست، همان‌گونه که تأیید مائو یا لنین هم نیست و بودایی‌ هم نیستیم که به دیدن معابد می‌رویم. جریان این بود که بازدید ما از مسجد رفاعی چند روز قبل از یکی از مراسم‌هایی که مربوط به شاه می‌شد؛ حالا یا تولد یا فوت او بود. یکی از افراد سلطنت‌طلب هم آمده بود تا آنجا را برای مراسم آماده کند. ظاهرا فردا یا پس‌فردای آن روز قرار بود جمعیتی به آنجا بروند. او دید که ما چادری هستیم و از ایران آمده‌ایم، شروع کرد به انتقادکردن از شرایط ایران و ما هم شروع کردیم به دفاع‌کردن. شاید یک ساعت تمام ما آنجا بحث کردیم، ولی ما را نشناخت. بعد از خروج‌مان شناخته بود و موضوع را رسانه‌ای کرده بود.

 

دوچرخه سواری عامل پیروزی من در انتخابات بود!

–      پیروزی ام در انتخابات مجلس پنجم به دلیل هم نام آقای هاشمی هم فعالیت‌های خودم بود. من به این دو عامل، یک عامل دیگر هم اضافه می‌کنم و آن، نقش گروه‌های فشار است. موضوع دوچرخه‌سواری که در آن ایام به طرز عجیبی، گل کرد و مورد توجه جوانان و به‌ویژه دخترهای جوان قرار گرفت، درصورتی‌که شعار من دوچرخه‌سواری نبود، کمک بزرگی به این موضوع کرد. درواقع گروه‌های فشار این موضوع را علیه من مطرح کردند و چنان روی آنتن بردند که من هرجا می‌رفتم سخنرانی کنم؛ اولین چیزی که دخترها یا پسرها از من می‌پرسیدند این بود که آیا دوچرخه‌سواری آزاد می‌شود؟! این به دغدغه آنها تبدیل شده بود. شاید تبلیغات خودم در آن ایام اینقدر نمی‌توانست همه‌جاگیر شود.

 

در پایان دوره اول احمدی‌نژاد مملکت به سمت ویرانی می‌رفت

–      در پایان دوره اول آقای احمدی‌نژاد مملکت به سمت ویرانی می‌رفت. آقای موسوی کاندیدا شده بود و فکر کردم هرکسی بتواند کوچک‌ترین تأثیری بگذارد که به پیروزی آقای موسوی منجر شود و آقای احمدی‌نژاد دوباره بر سر کار نیاید، نباید دریغ کند. احساس وظیفه و تکلیف بود. فکر کردم که دیگر جای قهرکردن و دل‌شکستگی نیست.

به انگلیس رفتم تا زبانم تقویت شود

–     من در انگلیس جایی ندارم. جریان این بود؛ هنگامی که من در انتخابات مجلس ششم رأی نیاوردم و از بسیاری فعالیت‌ها کناره گرفتم. فرصت خوبی بود تا به خودم برسم. مسئولیتی نداشتم و فعالیت‌هایم کم شده بود. یکی از نیازهایی که همیشه احساس می‌کردم، یادگیری خوب زبان انگلیسی بود. فکر کردم فرصت خوبی است که به انگلیس بروم تا زبانم تقویت شود. علاوه بر این خواستم تا خارج از کشور در یک مقطع تحصیلی درس بخوانم و تجربه جدیدی کسب کنم. چهارسال‌ونیم بیرمنگام بودم. فوق‌لیسانس حقوق‌بشر خواندم. به ایران بازگشتم و دکترای روابط بین‌الملل گرفتم.

مهدی از فرصت استفاده کرد و برای گرفتن دکترا وارد دانشگاه آکسفورد شد

–          مهدی مأموریت داشت برای سرزدن به دانشگاه‌های آزاد خارج از کشور، یعنی با این هدف از ایران خارج شد. وقایع بعد از سال ٨٨ بود. شرایط حاد شد و حملات زیادی به او صورت می‌گرفت. بزرگان مشورت دادند که برنگردد. مهدی وقتی دید که قرار است برخلاف میل خودش بماند، از فرصت استفاده کرد و برای گرفتن دکترا وارد دانشگاه آکسفورد شد.

در خانواده ما الان همه خاطره می‌نویسند!

–      از وقتی که وارد کار سیاسی شدم، به نظرم رسید که لازم است خاطرات روزانه ام را بنویسم. شاید هم کسی به من پیشنهاد کرد، ولی یادم نیست. در خانواده ما الان همه خاطرات خود را می‌نویسند.

۹۴/۰۵/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
سیاوش عینالو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی