چینش دست خزان برپیکر یار وفادار بهار
«اعلمی» معلم محفلهای خبری شهرم رفت
چینش دست خزان برپیکر یار وفادار بهار
آذرقلم؛ چینش دست خزان برپیکر یار وفادار بهار «اعلمی» معلم محفلهای خبری شهرم رفت بوستان پیر مطبوعات آذربایجان دیگر بار، در بهاری از برگ و گل و ریحان خزان پیر دیگری از نسل مردان نیکاندیش و با معرفت خویش را به نظاره نشست تا جمع نسل روزنامهنگاران «دهه شصت» در فردوس برین کامل شود.
نگارنده: محمدامین خوشنیت
آذرقلم؛ «اعلمی» معلم محفلهای خبری شهرم رفت بوستان پیر مطبوعات آذربایجان دیگر بار، در بهاری از برگ و گل و ریحان خزان پیر دیگری از نسل مردان نیکاندیش و با معرفت خویش را به نظاره نشست تا جمع نسل روزنامهنگاران «دهه شصت» در فردوس برین کامل شود.
به گزارش آذرقلم، بوستان پیر مطبوعات آذربایجان، دیگر بار، در بهاری از برگ و گل و ریحان، خزان پیر دیگری از نسل مردان نیک اندیش و با معرفت خویش را به نظاره نشست تا جمع نسل روزنامه نگاران «دهه شصت» در فردوس برین کامل شود. کریم شفائی، حمید آرش آزاد، شیدا و …!
حالا به این حلقه ی مشتاقان فرهنگ و شیفتگان ادب و حکمت، عضو با معرفت دیگری را باید اضافه کنید: «مرتضی اعلمی»!
عصر یکی از روزهای بهاری، روزی که به نام ارتباطات نامگذاری شده، یار غار عاشقان، رسته از کمند درد و رنج قلبی مهربان و خسته از بیتابی روزگاران، از قایق حیات فانی فاصله گرفت تا سوار بر بال فرشتگان، بهشتیان را دریابد و در این حضور بیادعا و عبور بیصدا آنچه برای یاران دیرین و همکاران صدیق باقی میماند، حسرتی است به طول عمر هر کدام شان!
اینک چهرهای دیگر از خوشنامان حوزه رسانه چهره در نقاب خاک کشید و ره به افلاک پیمود.
«مرتضی اعلمی» را باید از نسل خبرنگاران انگشت شماری دانست که دهههای شصت و هفتاد، اوج دوران فعالیت رسانهای شان بود. روزگاری که تعداد رسانهها و مطبوعات استان محدود بود و به تبع آن تعداد خبرنگاران رسمی و شاغل در این حوزه نیز انگشت شمار بودند.
همین امر، اهمیت و حساسیت کار این دسته از خبرنگاران را دو چندان میکرد. «مرتضی اعلمی» هم در زمره خبرنگارانی بود که در اغلب کنفرانس ها و رویدادهای خبری، حضوری پرشور و فعال داشت.
در دورانی که جناح بندیهای سیاسی، بر همه روابط اجتماعی سایه افکنده بود، او در روزنامهای کار میکرد که به اقتضای رویکرد سیاسی نشریه، انتظار میرفت تا از همین زاویه، به رویدادهای سیاسی آذربایجانشرقی نگاه کند.
روزنامه جمهوری اسلامی به عنوان ارگان حزبی یک جناح سیاسی خاص، در آن دوران، تریبون طیف خاصی از جامعه به شمار میرفت و طبیعی بود که خبرنگاران شهرستانی آن نیز از همین رویه تبعیت کنند.
اما زنده یاد «اعلمی» هرگز حوزه کاری خود را با باورها، عقاید و روابط انسانی خویش آمیخته نکرد. برای ما که حداقل یک دهه از وی و هم نسلهای وی جوانتر هستیم توصیف منش این مرد نکونام، کاری بس دشوار است و شایستهتر آن است که همکارانی چون آقایان: علملو، بادیران، زینالی و … در این باره سخن بگویند اما واقعیت این است که شاخصه رفتاری «مرتضی اعلمی» یعنی «متانت» و برخورد مؤدبانه و کوچک با سایر دوستان و همکاران، سبب میشود تا همه جوانترها هم، خاطرات نیک و زیبایی از این پیر مطبوعات استان به یادگار داشته باشند.
روح متعالی اعلمی، فارغ از انتصابها و نسبتهای سیاسی و جناحی، منش رفتاری را در وجود شریفش، به تبلور و تعالی رساند که محبوب همه شد. چه در میان مدیران استانی، چه در بین جوانترها، چه در بین پیشکسوتان و چه در بین طرفداران و حامیان گروههای سیاسی، «اعلمی» از شخصیتی برجسته و مقبول برخوردار بود.
یکی دیگر از برجستگیهای شخصیتی «اعلمی» را باید در پیگیریهای جدی یک موضوع جستجو کرد. اعلمی از آن دست خبرنگارانی بود که اخلاق رسانهای را فدای هوچیگری، شانتاژهای سیاسی، جنجال سازیهای کاذب خبری نکرد.
پیگیریهای او، آن قدر متین و با برنامه بود که هرگز کسی سراغ ندارد که به خاطر نیل به مقصودهای شخصی پای بر روی اخلاق و ادب رسانهای بگذارد. در همه جلسات خبری و کنفرانسها و جلسههای مصاحبه نیز هیچ کس جز متانت و اخلاق در عین شفافیت و صراحت از او سراغ ندارد. اکنون باید نحوه طرح سئوال توسط اعلمی را به عنوان الگو برای جوانترها مطرح کنیم. اختصار در عین شفافیت و رعایت نهایت متانت، سه ویژگی مهم سئوالات او از همه مسئولان بود. دلیلی نمیدید که به خاطر دریافت پاسخ یک پرسش و یا نیل به اهداف شخصی و حتی شغلی، از چارچوبهای اخلاقی خارج شود و همین نوع رفتار و گفتار بود که سبب شد تا اعلمی در قلب و دل همه خبرنگاران جای بگیرد.
مدتها بود که مرتضی اعلمی به خاطر نارسایی قلبی، در بستر بیماری بود. کسی باور نمیکرد که آن قلب مهربان، به این زودیها از طپش باز ایستد.
همگان تصور میکردند این دوران بیماری نیز به این زودیها تمام میشود و بار دیگر اعلمی شاهنشین محفلهای خبری خواهد بود. اما افسوس که تقدیر چنین مقدور ساخت که روح بلندش را به اوج آسمانها پرواز دهد و دوستان و همکارانش را در ماتم و هجران وجود نازنینش داغدار سازد.
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا؟