وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

لینک کانال اخبار ملکان و نشریه ندای ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@

وبلاگ پایگاه خبری اخبار ملکان و دوهفته نامه فرهنگی اجتماعی ندای ملکان

چاپ آگهی های:دولتی،تبلیغاتی ،ثبتی،دادگستری،مفقودی،مزایده و مناقصه،پیام های تبریک،تقدیروتشکر،تسلیت،عکس دانش آموزان ممتاز و غیره در نشریه ندای ملکان و سایر روزنامه های سراسری و کثیرالانتشار (با قیمت مناسب و در عرض 48 ساعت)پذیرفته می شود.

توجه: نشریه ندای ملکان هر دو هفته یکبار به همراه آخرین اخبار و رویدادهای منطقه،در تیراژ بالا و در صفحات رنگی و سیاه و سفید منتشر و در ادارات دولتی،شعب بانک ها،مدارس،نماز جمعه،جلسات و مراسمات دولتی،کتاب فروشی ها و سطح بازار شهر ملکان به طور رایگان توزیع می گردد و بهترین،گسترده ترین و ارزان ترین وسیله برای تبلیغ محل کسب و کار اصناف محترم شهر ملکان و سایر شهرهای همجوار(مراغه،میاندوآب،بناب،بوکان،مهاباد،عجب شیر و غیره)می باشد!

--------------------------------------------

دفتر مرکزی:ملکان/خیابان امام(ره)/جنب داروخانه دکتر نیری
تلفن: 37826118

شعبه 2:ملکان - خیابان معلم - روبروی شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان - کیوسک مطبوعاتی ندای ملکان
تلفن: 37827752

شماره های تماس و فضای مجازی:09144213777 - 09380597600

ایمیل: einaloumalekan@yahoo.com

لینک کانال پایگاه خبری اخبار ملکان در تلگرام:akhbare_malekan@


آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۷۸ مطلب با موضوع «حماسه و ایثار» ثبت شده است

۰۹:۰۷۲۹
دی
ایزدی خبر داد: 27 دی 1394 ساعت 15:53

تشکیل صندوق اشتغال ایثارگران


معاون تعاون و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: یکی از اقدامات انجام شده در بنیاد تشکیل صندوق اشتغال ایثارگران است که در حال حاضر اساسنامه آن تصویب شده و به زودی جلسه هیئت امنا نیز برگزار می شود.
تشکیل صندوق اشتغال ایثارگران

  به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، مهدی ایزدی در دومین همایش فصلی مدیران بنیاد در سال 94 به ارائه بخشی از اقدامات معاونت تعاون و امور اجتماعی بنیاد در سال جاری پرداخت و گفت: با پیگیری های صورت گرفته مشکل جانبازانی که برای انجام امور به تهران مراجعه می کردند و برای تردد در محدوده طرح ترافیک دچار مشکل بودند برطرف شده است. در حال حاضر این امکان فراهم شده که روزانه یک هزار جانباز امکان خرید طرح های روزانه ترافیک را با 80 درصد تخفیف داشته باشند.

معاون تعاون و امور اجتماعی ادامه داد: یکی دیگر از اقدامات انجام شده تشکیل صندوق اشتغال ایثارگران بوده که در حال حاضر اساسنامه آن تصویب شده و به زودی جلسه هیئت امنای آن برگزار می شود.

وی در خصوص وام ازدواج ایثارگران نیز گفت: ایثارگران با معرفی نامه ای که از بنیاد دریافت می کنند می توانند وام ازدواج را به میزان 2 برابر تسهیلات مقرر شده دریافت کنند.

ایزدی به راه اندازی سامانه بانک اطلاعات شغلی ایثارگران اشاره کرد و گفت: از ابتدای مهر ماه سال جاری ایثارگران برای دریافت کارت های ایثارگری نیاز به مراجعه حضوری ندارند و کارت ها به آدرس آنها ارسال می شود.

معاون تعاون و امور اجتماعی بنیاد افزود: تمام کسانی که از حکم حقوقی حالت اشتغال بهره مند می شوند پس از 30 سال به دوره بازنشستگی می رسند که در خصوص شهدا سنوات خدمتی آنها پیش از شهادت نیز محاسبه می شود. در خصوص جانبازان شاغل در دستگاه ها نیز به همین صورت است، اما در خصوص جانبازان مشمول تبصره یک قانون حالت اشتغال به ازای سنوات خدمت از زمان صدور حکم حالت اشتغال توسط کمیسیون پزشکی به مدت 30 سال محاسبه خواهد شد.

ایزدی در خصوص مستمری پرداختی از سوی بنیاد گفت: این مستمری شامل مستمری والدین شاهد، کمک معیشت جانبازان و آزادگان معسر و کمک معیشت نامادری، خواهر و برادران محجور و معلول شهدا که پس از فوت والدین شهید فاقد هرگونه شغل و درآمدی باشند است.

سیاوش عینالو
۱۳:۴۰۲۰
دی
20 دی 1394 ساعت 13:28

فردا؛ ورود پیکر مطهر 100 شهید گمنام از مرز شلمچه


پیکرهای مطهر 100 شهیددفاع مقدس که طی سه ماه اخیر در مناطق عملیاتی فاو، مجنون، شرق دجله و زبیدات عراق کشف شده اند فردا از مرز شلمچه وارد کشور می شود.
فردا؛ ورود پیکر مطهر 100 شهید گمنام از مرز شلمچه

به گزارش حماسه و جهاد دفاع پرس، صبح فردا، 21 دی ماه پیکر مطهر حدود 100 شهید گمنام از مرز شلمچه وارد کشور می‌شود.

پیکر پاک این شهیدان مربوط به عملیات‌های والفجر8، خیبر، بدر، محرم، والفجریک و تک‌های دشمن هستند پس از انجام  مراسم‌های ویژه در استان فارس از جمله تشییع باشکوه در حرم مطهر احمدبن موسی(ع) برای انجام شناسایی به تهران اعزام می‌شوند.

براساس این گزارش؛ به مدت 10 روز مردم شهید پرور استان فارس میزبان شهدای گمنام خواهند بود.

 پیکرهای مطهر این شهدا در طول سه ماه اخیر در مناطق عملیاتی فاو، مجنون، شرق دجله و زبیدات عراق توسط گروه‌های تفحص کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح کشف شده‌اند.

سیاوش عینالو
۱۳:۳۷۲۰
دی
دفاع پرس منتشر می کند: 20 دی 1394 ساعت 10:35

سخنرانی سردار سیدفاطمی در شب عملیات کربلای 5/ برادران! واقعیت این است که در عملیات ما هیچ‌چیز نداریم! + عکس


سردار سیدمجید سیدفاطمی فرمانده گردان غواصی حبیب ابن مظاهر لشکر 31 عاشورا گفت: برادران! در عملیاتی که در آینده‌ی نزدیک خواهیم داشت همان قدرتی را از خدا بخواهیم که خداوند به امام‌حسین در روز عاشورا عنایت کرد. همان قدرت را از خدا مسئلت کنیم و با قدرت، با ‌عزت و عظمت در مقابل دشمن بجنگیم.
سخنرانی سردار سیدفاطمی در شب عملیات کربلای 5/ برادران! واقعیت این است که در عملیات ما هیچ‌چیز نداریم! + عکس

به گزارش دفاع پرس از آذربایجان شرقی، سردار سیدمجید سیدفاطمی فرمانده گردان غواصی حبیب ابن مظاهر لشکر 31 عاشورا در شب عملیات کربلای 5 در جمع نیروهای گردان حبیب‌بن‌مظاهر سخنرانی نمود که متن آن بشرح ذیل است :

بسم الله الرحمن الرحیم
"السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منا سلام‌الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منا لزیارتکم.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی انصار الحسین."
خدایا! بار دیگر شب عملیات فرا رسید. شبی که همه تلاش‌‌ها و سختی‌ها به خاطر این شب‌ها بود.


خدایا! اینان کسانی هستند که راه گلگون اباعبدالله الحسین را طی می‌کنند. برادران؛ امشب همانند شب عاشورای سال 61 هجری است و من فقط به‌خاطر این شب است که می‌خواهم صحبت کنم و اولین پیام من این است شما که وارد معرکه نبرد می‌شوید ان‌شاءالله خداوند متعال کمک‌تان می‌کند تا حسین‌وار وارد معرکه‌ی جهاد شوید. ما که خودمان را به امام‌حسین (ع) نزدیک کردیم، نمی‌شود که از او دور بیفتیم، نمی‌شود خودمان را به آن کاروان نرسانیم.

فقط یک مطلب، خیلی سخت است و آن درد فراق و دوری از همدیگر است. برادران مدتی ما باهم بودیم در چادر‌ها با هم زندگی‌ کرده‌ایم. آموزش دیده‌ایم. حالا در این شب نمی‌دانیم، تا چندروز دیگر چه کسی از ما خواهد رفت و چه کسی خواهد ماند. اما بیایید با یکدیگر عهد و پیمان ببندیم که هر کدام از ما خدمت امام‌حسین (ع) رسید، هر کس خدمت مولا علی رسید، هر کس خدمت پیامبر و خانم فاطمه زهرا (س) رسید، از خودش چیزی نگوید.

بیایید به همدیگر قول بدهیم هرکس خدمت این بزرگواران رسید، سلام دوستان و هم‌رزمانش را به آن‌ها برساند و به قول شفاعتش عمل کند. مبادا همدیگر را از یاد ببریم. در مدتی که باهم بودیم در روزهایی که باهم رفت و آمد داشتیم و زندگی کردیم، آن‌قدر صفا و صمیمیت بین ما به وجود آمده است که حالا درد دوری از همدیگر اینقدر سخت است. اما چون در این جدایی محبت امام‌حسین (ع) و محبت خداوند هست این فراق و جدایی قابل تحمل است. امیدوارم خداوند متعال به ما توفیق و لیاقت حرکت در مسیر اباعبدالله‌الحسین (ع) عنایت کند و روی این قول و پیمان که باهم بستیم، بایستیم. هر کدام از ما که خدمت آقا اباعبدالله رسید از طرف ما سلام عرض کرده و پابوس امام شود و به قول شفاعتی که داده عمل کند.


مطلب دیگری که قبلاً هم عرض کرده‌ایم این است که، در مدتی که باهم بوده‌ایم ممکن است برادران از من رنجیده باشند. از طرف خودم و از طرف تمامی کادر گردان، از شما طلب حلیت کرده و امیدوارم ان‌شاءالله به بزرگواری خودتان ما را بخشیده و حلال کنید و پرتوان و پرامید وارد معرکه‌ی نبرد شوید.

برادران! بعد از چندروزی که از عملیات 4 گذشته است، بنا به دستور فرماندهی، قرار شده است ان‌شاءالله وارد عمل شویم. برادران، در عملیاتی که در پیش رو داریم دشمن خیلی مغرور است. با این امید که قوای اسلام را از بین برده و متکی به خودش است. در حالی‌که متکی به استکبار جهانی است. متکی به مادیات و دنیاست.


ولی ما پشتوانه‌ی محکم‌تری داریم. هم پشتیبان‌مان قوی است هم پیشوای‌مان. ان‌شاءالله در این عملیات خود مولا حسین پیشرو ما خواهد بود. وقتی در جمع برادران فرمانده گروهان و دسته‌ها هم صحبت می‌کردم عرض کردم که در این عملیات از همه‌جا قطع علاقه کرده‌ایم، شما هم قطع علاقه کنید.


فقط متوسل به خود امام‌حسین بشوید. یاحسین! خودت شاهدی که این برادران همه‌گونه بذل جان کردند، همه‌گونه ایثار کرده‌اند. یاحسین این عملیات بستگی به نظر خودتان دارد. بستگی دارد که سردار عاشورا حضرت ابوالفضل العباس راه را باز کند و ان‌شاءالله این رزمندگان کنار نهر علقمه این زمزمه‌های عاشقانه را سر دهند.


برادران! واقعیت این است که در عملیات ما هیچ‌چیز نداریم! در هیچ عملیاتی چیزی از خودمان نداشتیم. در این عملیات هم از خودمان چیزی نداریم. فقط رو کرده‌ایم به حضرت زهرا (س) که جز ایشان، جز اهل بیت هیچ‌کس و هیچ چیزی نداریم و مطمئنیم که در معرکه‌ی نبرد این بزرگواران ما را هدایت می‌کنند و ما را از معرکه‌های اضطراب دور می‌کنند و اینانند که ما را در چهارچوب حفاظ قرار داده و به دشمن یورش می‌بریم. این‌ها پیشاپیش مایند و ما در مسیر آن‌ها. خدواند لیاقت دهد تا انصار واقعی و شایسته برای اباعبدالله باشیم. ان‌شاءالله.


برادران! حال شمایید و خداوند متعال! شمایید و امام‌زمان (عج)! ما در رابطه با پیشرفت کاره‌ای نیستیم. ما در ظاهر قضیه هستیم، در باطن قضیه ما کاره‌ای نیستیم. حالا خودتان متوجه ائمه بشوید. محکم بگیرید و متوسل بشوید به دامن حضرت زهرا. محکم بخواهید از ایشان آن‌چه می‌خواهید. من نمی‌دانم چطور باید متوسل شوید، خودتان نگاه کنید به حال‌تان و ببینید چه باید بکنید...

برادران از این دامن دست نکشید. این همان دامنی است که عملیات فتح‌المبین برای ما آورده. عملیات والفجر 8 آورده و ان‌شاءالله کربلا را هم آزاد خواهد کرد.


ما به درگاه خداوند متعال خاضعانه و خاشعانه التماس می‌کنیم. خدایا! ما زباناً  قولاً و فعلاً اعتراف می‌کنیم که ارتباط با هیچ‌کس نداریم. تو شاهدی ما در چه شرایطی به عملیات می‌رویم. با تمامی کمبودها و نواقصاتی که در ظاهر داریم ولی در باطن متکی به تو هستیم. خدایا! مبادا ما را مقابل دشمن خوار شویم. خدایا! خاری ما را مقابل دشمن، مپسند!
یاحسین (ع)! ما اگر در مقابل دشمن خوار شویم، آن‌وقت دیگر توان بالا گرفتن سر را نداریم. ما با این امید راهی عملیاتیم که چون متوجه شماییم، خوار نمی‌شویم. با عزت می‌جنگیم، با عظمت و پرابهت مقابل دشمن می‌ایستیم و می‌جنگیم.


برادران! در عملیاتی که در آینده‌ی نزدیک خواهیم داشت همان قدرتی را از خدا بخواهیم که خداوند به امام‌حسین در روز عاشورا عنایت کرد. همان قدرت را از خدا مسئلت کنیم و با قدرت، با ‌عزت و عظمت در مقابل دشمن بجنگیم.


خدایا! در این لحظات حساس و پر بار که فقط تو می‌دانی تا چند روز دیگر چه کسانی از این جمع خواهند رفت، همه این رزمندگان را به تو می‌سپارم. خدایا، این عزیزان را امانت نگهدار و ان‌شاءالله صحیح و سالم و با پیروزی و فتح و عزت به کربلای امام حسین (ع) برسان و اگر صلاح توست، از میان ما عده‌ای با شهادت خدمت شما برسند.
"رضا بر ضائک و تسلیما! لا مرک، لا معبوداسواک، یا غیاث المستغیثین."


شعار ما شعار روز عاشورای اباعبدالله الحسین است. ما همان شعار را بر لب داریم تا خداوند بر ما قوت قلب و یقین عنایت فرماید تا ان‌شاءالله مقابل دشمن خم به ابرو نیاوریم. در تمامی لحظات و زمان‌های حساس متوجه خودش باشیم و در صحنه‌های پرمخاطره خدای نکرده، آشفته نشویم. خودمان را گم نکنیم. در همان لحظات متوجه اباعبدالله شویم. به دامن فاطمه مرضیه متوسل شویم که آن‌ها ان‌شاءالله راه را برای ما باز می‌کنند تا با عزت و فتح نصرت با همدیگر به سوی اهداف عالی‌مان حرکت کنیم.


برادران! در لحظاتی قرار داریم که موقعیتی بهتر از این برای اظهار ارادت و نزدیکی به آقای‌مان امام حسین (ع)، نمی‌توانیم پیدا کنیم. فلذا ذاکرین اباعبدالله که در جمع ما هستند برای ذکر و مرثیه‌ی امام‌حسین تشریف بیاورند تا ان‌شاءالله ما هم به کاروان امام‌حسین (ع) برسیم.
 

سیاوش عینالو
۱۱:۱۳۲۹
آذر
در گفت و گوی دفاع پرس با برادر شهید قهرودی؛ 29 آذر 1394 ساعت 10:45

همیشه برای جبهه رفتن ساک ما پشت در بود


پدر از زمان پیش از انقلاب و در دوران مصدق اهل مبارزه بود، همیشه برای جبهه رفتن ساک ما پشت درب منزل بود چون طوری تربیت شدیم که ما از بچگی با مبارزه آشنا بودیم.
همیشه برای جبهه رفتن ساک ما پشت در بود

شهید "ابوالفضل نبیئی قهرودی" متولد سال 1343 از شهدای 8 سال دفاع مقدس؛ دانشجوی سال سوم دانشگاه صنعتی شریف در رشته حرارت سیالات بود که در سال 1364 از دانشگاه انصراف داده وعازم جبهه میشود؛ شهید قهرودی در یکی از نامه هایشان اینگونه نوشته بود« بارالها من نمی خواهم که در بستر بمیرم/ یاری ام کن تا به راهت در دل سنگر بمیرم»

متن زیر حاصل گفتگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، با برادر شهید آقای اصغر نبیئی قهرودی است که با همراه با برادرش در جبهه حضور داشت.

-

سیاوش عینالو
۱۱:۱۱۲۹
آذر
مادر شهیدان شفاپی به فرزندان شهیدش پیوست
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، مراسم تشییع ام الشهیدین، مرحومه مغفوره فرخ دیوان دری، مادر شهیدان مسعود و مهرداد شفاپی فردا یکشنبه ۲۹ آذر، ساعت ۹ صبح از درب منزل آن مرحومه واقع در خیابان شریعتی ، بعد از پل سیدخندان ، میدان کتابی ، خیابان جلفا بعد از فرهنگسرای ارسباران کوچه شهید مسعود شفاپی برگزار می گردد.
سیاوش عینالو
۱۰:۲۵۰۷
آذر

می خواهم در کنار تنها فرزندم باشم/ عکس حجله اش را خودش انتخاب کرد


شاعرانه سخن می گوید وبغل بغل شعر ،از میان واژه هایش راه می گشایند ودر لابه لای جملاتش شکفته می شوند.لب که می گشاید،شیرینی سخنانش تا عمق جان نفوذ می کند و حسی آشنا ما را بهم پیوند می دهد.در اولین دیدار آنچنان صفا و صمیمیتی در گفتارش موج می زند که گویی سالها یکدیگر را می شناسیم...
می خواهم در کنار تنها فرزندم باشم/ عکس حجله اش را خودش انتخاب کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، گاه وبی گاه که ما را مهمان قطعه شعری از سروده های خویش می کند، طبع لطیفش حس مادرانه اش را برایمان هویداتر می سازد.او مادر یک شهید است.مادر شهید مجتبی ذکریا پور که هم زیبا شعر می سراید و هم زیبا روایت می کند حکایت تنها فرزندش را که او را نیز شاعرانه به مسلخ عشق فرستاده است.

گفتگوی ساده و بی ریایش را با معرفی خود آغازمی کند و اینکه نامش طاهره شاه مرادی قمی است وپدرش یک روحانی اهل دلی بوده که هم اکنون سرایی در وادی السلام قم دارد.

پدرم، شیخ علی قمی یک روحانی بود و خانواده ما هم بسیار مذهبی.خیلی کوچک بودم که به صلاح دید پدرم با همسرم ازدواج کردم.13،14 ساله بودم که مجتبی به دنیا آمد. البته مجتبی تنها بچه ام بود و من به غیر از او بچه ی دیگری نداشتم.مجتبی شب ولادت امام حسن بدنیا آمد و اسمش را گذاشتیم مجتبی. او شب شهادت امام حسن هم شهید شد.17سالش بود که در جزیره مجنون و در عملیات بدر خمپاره خورد و برای همیشه مرا تنها گذاشت . مجتبی را هیچ وقت بی وضو شیر ندادم. پدرم همیشه می گفت رو به قبله بشین وبسم الله بگو و مجتبی راشیر بده. پدرم خیلی به مجتبی علاقه داشت هر وقت منبر می رفت مجتبی رانیزبا خودش می برد و می گفت: "می خواهم وقتی اشکی برای امام حسین می ریزم آن را بمالم به صورت مجتبی."

مجتبی تازه پا به سن13 سالگی گذاشته بود که جنگ شروع شد. آنقدر کو چک بود و کم سن وسال که کسی باورش نمی شد بتواند آنگونه بجنگد و سربازی کند. مادر گاهی به چثه کوچکش می نگریست و گاه به روح بزرگش فکر می کرد.

جنگ که شروع شد، رفت از پایگاه بسیج یه دست لباس و پوتین گرفت آورد که در کوچه وخیابان نگهبانی بدهد. هر دو لباس ها برایش گشاد بودو وقتی لباس ها را می پوشید همه مسخره اش می کردند.هر چقدر لباس ها را کوچک کردم باز برایش بزرگ بود. یه شب نگهبان شب شده بود ودر محله هر کی می رفت و می آمد ازش می پرسیدند رمز شب؟من اطلاع نداشتم رمز شب چیه.گفتم مجتبی من مامانم.گفت خانم فرقی نداره.رمز شب؟خواهرم دم گوشم گفت بگو.مرگ بر منافق.ولی گویا اشتباه گفته بودم ،گفت خانم این بار گذشت کردم.

بچه ام از انقلابی های سر سخت بود .بعدهم که با هر مکافاتی بود خودش را به عملیات آزادسازی خرمشهررساند.هربار از ماشین پیاده اش می کردند دوباره می رفت سوار می شد. بعداز آن هم که درعملیات رمضان شرکت کرد و درهمان عملیاتها بود که ذره ذره بزرگ شد و برای خودش مردی شد.بالاخره هم درسال 63 شهید شد.آن هم در عملیاتی که رمزش یا زهرا بود و اکثر بچه هایی که در این عملیات شهید شده بودن از سر وصورت وپهلوها زخمی شده بودند و این یعنی خود حضرت زهرا آن ها را پذیرفته بود .

 
بسیار زیبا قرآن می خواند. صوت قرآن خواندنش هنوز هم در ذهن مادر به یادگار مانده است وبا اینکه بسیار صبور است و آرام ،اما شب و روزش را با خاطرات 17 ساله مجتبی می گذراند ...
 
 
مجتبی با صوت خیلی قشنگی قرآن می خواند.هنوز هم صدایش در گوشم باقی مانده است . نهج البلاغه را هم همیشه مطالعه می کرد.در همان زمان طاغوت هم همیشه در هیئت ها و دسته ها بود.بعد از انقلاب که نفت کم بود ما می رفتیم برای گرفتن نفت وصف می ایستادیم گاهی اوغات 2 شبانه روز در صف بودیم که یک بار من و پدرش در صف ایستاده بودیم.وقتی نوبت من شد و من نفت رو گرفتم دبه را بردم گذاشتم زیر یه طاقی تا برم آن یکی را هم بگیرم اما وقتی برگشتم دیدم دبه خالی شده است .دیدم دست مجتبی یه دبه کوچیکه.گفت مامان یه کم دیگه نفت بدید کار چند نفر دیگه راه می افتد.گفتم مامان جان ما 2 شبه که تو صفیم. ما خودمان لازم داریم.ولی مجتبی با همان سن بچه گی دلش می سوخت برا ی دیگران .
 
دوست وهمرزم قدیمی مجتبی آنقدر شیفته اخلاق ورفتار به هنگام او بوده،که سالها بعد در حالی که خود صاحب اسم ورسمی شده بود به دنبال مادر مجتبی می گردد تا بر دامان مادری بوسه زند که چنین مردی را پرورش داده است...
 
آقای مرتضی تمدن گویا با پسرم در جبهه همرزم بود ه است .چند وقت پیش آمد به منزل ماو گفت :بعد از این همه سال می خواهم مادر مجتبی را ببینم.گفت :اینقدر این پسر خوب بود که دوست داشتم مادرش را ببینم.کلی هم برایم خاطره تعریف کرد و از نحوه شهادتش گفت.آن موقع ها مجتبی به من نمی گفت که درجبهه چه کارهایی انجام می دهدو هر وقت ازش می پرسیدم که درآنجا چه می کنی مامان جان؟ می گفت : به رزمنده ها آب میدهم. کفشهای رزمنده ها را تمیز می کنم.ولی بعد ها فهمیدم که آرپی جی زن گردان شهادت بوده است .چندین بار مجروح شده بود ، یک بار هم به بدترین وضع دست و صورتش سوخته بود و یک بار هم به دلیل بخشیدن ماسک صورتش به دوستش شیمیایی شده بود .

عکس حجله اش را مجتبی خود ش قبل ار سفر بهشتیش انداخته بود وبه مادر سفارش می کند که آن را در حجله شهادتش قرار دهند.او نیز چون بسیاری از شهیدان ،می دانست که این سفر،سفر آخر است و این دیدارها ،دیدارهای وداعند...
 
آخرین بار با هم به راه آهن آمدیم و پیراهن سفید تنش بود همین که الان درعکس مشخص است .با هم رفتیم عکاسی و عکس انداخت و دربرگشت به من گفت :مامان این عکس را برا ی حجله ام بردار.الان دارم با قطار می رم، اما برگشتم با هواپیما است.ما را در یک قوطی برمی گردونند.عمودی می رویم و افقی بر می گردیم.قرار بود روز اول فروردین منزل باشدکه همان روز هم خبر شهادتش را به من دادند .من چون خواب شهادتش را دیده بودم می دانستم که شهید می شود.همان شب که شهید شده بوداحساس کردم که تیری خورد به قلبم.خیلی قلبم سوخت و از خواب که بیدار شدم به پدرش گفتم مجتبی شهید شده است .با ماشین سپاه آمدندرب منزلمان، روز اول عید بود داشتم میرفتم وسایل هفت سین را بخرم ووقتی من برگشتم به من گفتند مجتبی زکریا پور شهید شده است .وقتی رفتیم بهشت زهرا برا دفنش رفتم داخله یه مغازه ای گفتم اقا یه کم نقل می خوام.گفتن مبارکه عروسه یا داماد.آقایی که من را رسانده بود بهشت زهرا گفت پسرش شهید شده.مغازه دارهم شروع کرد به گریه کردن .نقل را بردم وریختم روی سر مجتبی.
 
مجتبی را که آوردند خود به پیشواز پسرش رفت و با دستان خود او را در منزل همیشگیش جای داد. آنقدر نرم و لطیف با او سخن می گفت گویی که در آن لحظات سخت وداع نیز در حال شعر سرودن است...
 
مجتبی صورت قشنگش ترکش خورده بود.دستش هم قطع شده بود.با همون لباس جبهه اش لای یک پلاستیک گذاشته بودنش. آوردنش که خاکش کنن،گفتم چرا اینجوری می ذاریدش ؟!این تنها ثمره یه عمر جوانی و زندگیه منه.برید کنار خودم بزارمش توی قبر.خودم رفتم تو قبر. رو بهش گفتم ببین مجتبی جان منم اومدم تو قبر.نترسی من است ..خونه ی خاکیت مبارک .قربونت برم پسرم.بسم الله گفتم و گذاشتمش روی خاک ولی قبرش کوچیک بود.گفتم قبر بچه ام تنگ است .دوباره آوردنش بیرون و قبرش رابزرگتر کردند.وقتی صورتش را گذاشتم روی خاک احسا س کردم که دارد میخندد .گفتم ببینید بچه ام چه جوری در حال لبخند زدن است .من هرجا مصاحبه می کنم می گویم مظلوم شهید مجتبی زکریا.مجتبی مظلوم شهید شد چون تنها ونازپرورده من بود.آنقدر این جمله را گفتم که اسم کوچه ی ما را گذاشتند مظلوم شهید مجتبی زکریا پور.
 
همیشه خواب تنها فرزندش را می بیند.مجتبی هنوز هم با اوست . با اینکه همسرش را هم از دست داده وتنها است ولی هنوز هم با مجتبی زندگی می کند.با او سخن می گوید.درد ودل می کند و مشکلاتش را با کمک مجتبی حل می کند...
 
 

جانماز و قران به جا مانده از شهید مجتبی زکریا پور
 
با اینکه پدر مجتبی فرزندان دیگری نیز داشته است،اما مجتبی تنها فرزند مادرش بوده که آن را هم در طبق اخلاص گذاشته وتقدیم آستان دوست کرده است.آنقدر آرام ومطمئن سخن می گوید که دهانمان به تحسینش گشوده می شود وکلاممان قاصر می شود از بیان آن همه بزرگی و آرامشش...
 
 
از آرزوهایش که سخن به میان می آید،آهی به ژرفای تمام دلتنگی هایش می کشد و سالها دوری و دلتنگی از مجتبی را فقط در یک جمله برایمان معنی می کند."می خواهم برای همیشه در کنار مجتبی باشم"...
 
تنها آرزویش را که با تمام وجود فریاد می کند ،از کتابش می گوید واز شعر هایی که در 3 بخش قرار است به چاپ برسند.شعر هایی که بر آمده از احساس مادرانه اش است وبیشتر در قالب عاشورایی وبرای شهیدان سروده شده اند...
 
خوشا آنانکه با عزت زگیتی/بساط خویش برچیدند و رفتند
زکالاهای این آشفته بازار/محبت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنانکه پا در وادی حق/نهادندو نلغزیدند و رفتند
خوشا آنانکه بار دوستی را /کشیدند و نلغزیدند و رفتند
شهیدان نامه های امام رضایند/پرستو های مهاجر در بهارند
چه خوش با بال خونین پرواز کردند/سرود عاشقی اغاز کردند

در انتها هم دوست دارد شعری را که در مورد رهبرش گفته است به ما هدیه نماید .
 
ما از تبار مادر سینه خسته ایم/ما از تبار فاطمه پهلو شکسته ایم
مارانبی قبیله سلمان خطاب کرد/روی غرور وغیرتمان هم حساب کرد
از ما بترس ما از طایفه پر اراده ایم/چون کوه پشته سید علی حفظه الله ایستاده ایم...

سیاوش عینالو
۱۲:۵۴۲۳
آبان

سیاوش عینالو
۱۵:۳۳۱۸
آبان

شهیدی که برای شهادت نذرکرده بود


شهید «محمد جعفر آشوری» مرداد ماه سال 1342 در شهر قزوین متولد شد. بعد از گرفتن مدرک تحصیلی ابتدایی به حوزه علمیه صالحیه رفت.
شهیدی که برای شهادت نذرکرده بود

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، شهید «محمد جعفر آشوری» مرداد ماه سال 1342 در شهر قزوین متولد شد. بعد از گرفتن مدرک تحصیلی  ابتدایی  به حوزه علمیه صالحیه رفت. پس از مدتی از آن  گروه  بیرون آمد و به  عضویت سپاه در آمد.

در سپاه یک دوره آموزشی  ویژه را گذراند و پس از حضور  تاثیرگذارش  در جبهه غرب به دفاع از  اسلام  و مقابله  با دشمنان  جمهوری  اسلامی  پرداخت. مدتی بعد عازم  کردستان  شد و در مهاباد به  نبرد با  گروهک‌های ضد انقلاب  پرداخت و فرماندهی یکی از پایگاه‌های مهم شهر را به عهده داشت.

با آرامش نسبی در این نقطه کشور او به جبهه‌های جنوب رفت تا در عملیات پیروزمندانه «بیت المقدس» شرکت کند. عملیات محرم آوردگاه بعدی این سردار بزرگ بود، او در این عملیات از چند نقطه بدنش مجروح شد. برای آخرین‌بار در تاریخ 9/12/1361 به  منطقه  کردستان اعزام  شد و در  جبهه سردشت  به ستیز با گروهک‌ها و اشرار ضد انقلاب پرداخت و سرانجام در تاریخ 6 فروردین ماه سال 1362 هنگامی که به کمک برادران رزمنده‌اش می‌رفت به شهادت رسید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید: شهادت مى‌دهم که نیست خدایى به جز الله یکتا و شهادت مى‌دهم که محمد فرستاده خداست و شهادت مى‌دهم که على دوستدار خداست. سپاس خداى را که فقط  او لایق ستایش است و سپاس خداى را که پیامبرانى چند براى هدایت بشر فرستاد تا بشر را از ظلمت به سوى نور هدایت کنند. سپاس خداى را که قرآنى بس عظیم نازل کرد تا هادى متقین باشد. سپاس خداى را که 12 امام را به جانشینى خاتم انبیاء، حضرت محمد ابن عبدالله‌(ص) برگزید تا راهنمایان مردم ناآگاه در کوران زندگى باشند تا بشر از انحراف مصون بماند. خواهرم! زینب‌گونه صبر سرخ را پیشه  کن و ادامه‌دهنده راهم باش.  پدر عزیزم 2 تومان نذر امام‌زاده حسین کرده بودم که شهید شوم. نذرم را ادا کنید و 3 تومان به  فقیر بدهید. وسایل من متعلق به پدرم است. باید در حفظ ولایت فقیه بکوشیم تا جان اسلام زنده بماند و اى کاش هزاران جان داشتم و فداى راه امام عزیز مى‌کردم.

منبع: کیهان

سیاوش عینالو
۱۱:۵۰۱۳
مهر
دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴ / Oct 05 2015
تعداد کل اخبار: 307

» سرویس: رسانه های دیگر - رسانه دیگر                    

مجری برنامه قدیمی «صبح بخیر ایران» و از جانبازان دفاع مقدس، مدتی است در بیمارستان بستری است.

به گزارش ایسنا به نقل از «مشرق»، محمدرحمان نظام‌اسلامی همزمان با هفته دفاع مقدس، صبح یکشنبه - پنجم مهرماه - به دلیل عفونت استخوانی که ناشی از اصابت ترکش‌های زمان جنگ در بدنش است، در بیمارستان خاتم‌الانبیاء (ص) بستری شد و اکنون تحت مراقبت است.


سیاوش عینالو
۱۲:۱۶۰۸
مهر

آذرقلم: رفتار مهدی من را یاد تلاش حضرت ابوالفضل (ع) برای حفظ مشکی که دیگر قابل حفظ نبود، می‌اندازد. مهدی دچار حالت شرمندگی شده بود و عملا پیش از آنکه گلوله به او بخورد کشته شده بود.

آذرقلم: محسن رضایی در صفحه اینستاگرام خود می‌نویسد: رفتار مهدی من را یاد تلاش حضرت ابوالفضل (ع) برای حفظ مشکی که دیگر قابل حفظ نبود، می‌اندازد. مهدی دچار حالت شرمندگی شده بود و عملا پیش از آنکه گلوله به او بخورد کشته شده بود.
به گزارش آذرقلم، محسن رضایی در صفحه اینستاگرام خود می‌نویسد: به مناسبت هفته اول دفاع مقدس هر روز یک مطلب ویژه منتشر خواهم کرد. امروز می‌خواهم راز دجله را بگویم، رازی که تاکنون چیزی در مورد آن نوشته نشده است.
در عملیات بدر که توسط لشگر ٣١ عاشورا صورت میگرفت تلاش می‌کردیم با مهدی ارتباط بیسیم برقرار کنیم. غلبه آتش و فشار تانکهای دشمن زیاد شده بود. از شهید احمد کاظمی خواستم که به مهدی بگوید بازگردد اما او گفته بود جنگ؛ جنگ آتش است و نمی‌توانم برگردم. اتفاقا اینجا جای خوبی است، اگر می‌توانی خودت هم به اینجا بیا. پس از آن خودم هم تلاش کردم که با مهدی صحبت کنم اما او فرار می‌کرد. مهدی بین دوراهی خود و غیرتش مانده بود. غیرتش حکم می‌کرد که بماند و خودش می‌گفت که به عقب بیاید. من می‌دانستم که اگر با او صحبت کنم از طرفی به‌دلیل آنکه نماینده امام هستم می‌توانم او را بازگردانم. همچنین بین من و آقا مهدی رابطه دلی خاصی وجود داشت که او را به عقب می‌آورد. تنها تصویری که می‌توانم از آن لحظات ارائه بدهم لحظه حضور حضرت ابوالفضل (ع) کنار رود فرات است.
من مهدی را خوب می‌شناختم. وقتی محاصره شد از آنجایی که می‌دانست جنگ به بن‌بست رسیده و تنها راه موفقیت در عملیات «بدر» حفظ «دجله» است، او مانده بود چکار کند، چون دیگر دجله قابل حفظ نبود. رفتار او من را یاد تلاش حضرت ابوالفضل (ع) برای حفظ مشکی که دیگر قابل حفظ نبود، می‌اندازد. مهدی دچار حالت شرمندگی شده بود و عملا پیش از آنکه گلوله به او بخورد کشته شده بود. لذا در آن لحظه گلوله‌ای به پیشانی او می‌خورد و روی زمین می‌افتد. پس از آن قایقی می‌آید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن می‌زند و پیکر مهدی به رود دجله می‌افتد. از آنجا به اروند می‌رود و در خلیج فارس به ابدیت می‌پیوندد. من فکر می‌کنم او یک دعا در آن لحظه کرد و آن این است که خدایا آبروی مرا حفظ کن. یعنی او در آن لحظه از اینکه پیکرش به عقب بیاید شرم داشت.

سیاوش عینالو